خاطرات همینجوری

سلام به همگی امیدوارم که حال دلتون علاوه بر حال جسمی تون هم عالی باشه من کلا فعالیتمو خیلی کم کردم چه مجازی و چه اینجا علتش قطعا کنکور نیست نه اینکه نخونم ولی خوب کم کم دارم شروع میکنم و اینا ولی خوب من بعضی وقتا حوصله ی خودمم ندارم مرسی از نگین گلم بابت احوال پرسیش و معذرت بابت اینکه کم میام امیدوارم حالت زود زود خوب شه رفیق جان قدیمی روزای کرونایی واقعا برای همه مون سخته هم خونه نشینی ، هم اقتصاد خانواده ها و همه چی دیگه امیدوارم که این چند وقت با کمترین

یادمه بچه که بودم دلم میخواست زود بزرگ شم نه واسه اینکه قدم بلند شه تا دستم برسه به شکلاتای توی کمد نه واسه اینکه بتونم کفشای پاشنه بلند مامانو بپوشم و با دامن پف دار چین چینیِ قرمز رنگم توی خونه تاب بخورم نه واسه هیچکدوم از آرزوهای دیگم که مثل هیچکدوم از بچه ها نبود دلم میخواست بزرگ شم فکر میکردم آدم بزرگ که بشم همه چی درست میشه دیگه میتونم با خیال راحت هر وقت ، هر چقدر دلم خواست نقاشی بکشم دیگه از روزایی که مامان میره کلاس و تنها میشم خبری نیست دیگه از

https://www.instagram.com/p/B7DVj2eF16g/?utm_source=ig_web_copy_link این پستو یه نفر استوری کرده بود و محض کنجکاری برای اینکه ببینم موضوع عکسش چیه نگاهی بهش انداختم وقتی دیدمش کلی غصه خوردم چه گناهی کرده بودن اونا چی داره به سرمون میاد ؟ فقط میتونم بگم خیلی از زندگی خسته شدیم. خیلی

شما که سواد داری ، لیسانس داری ، رومه خونی با بزرگون می شینی، حرف میزنی، همه چی می دونی شما که کله ت پره، معلّم مردم گنگی واسه هر چی که می گن جواب داری ، در نمیمونی بگو از چیه که من،دلم گرفته؟ راه میرم دلم گرفته، میشینم دلم گرفته گریه می کنم ، می خندم ، پا میشم، دلم گرفته ؟ من خودم آدم بودم ، باد زد و حوای منو برد سوار اسبی بودم که روز بارونی زمین خورد عمر من کوه عسل بود ولی افسوس روزای بد انگشت انگشت اونو لیسید بعد نشست تاتهشو خورد

اینکه میام بلاگفا و میبینم واقعا واقعا کسی نیست و هر روز داره از دیروز خلوت تر میشه واقعا ناراحت کنندس همه چی به طرز عجیبی خسته کنندس نمیدونم چرا ولی خوب دلم واسه یکی از دوستام به طرز عجیبی تنگ شده و دلم میخواد با وجود مریضیم باهاش برم بیرون که میدونم مامان قطعا نمیذاره:/ اینم بگم که من به شدت از کنکور سال دیگه میترسم و نمیدونم چیکار کنم و هنوز هیچ قدمی واسه کتاب تست و کلاس کنکور و اینا بر نداشتم

اینجانب یک عدد نگین هستم که بعد از نمیدونم چقدر وقت میام بلاگفا و یگم که بعد از یک هفته حال بد و کلی اتفاق وحشتناک جون سالم به در بردم و خدارو شکر میکنم که الان میتونم و می نویسم خدایا ممنونم ازت که کمکم کردی که الان اینجا باشم و بنویسم و حالم خیلی بهتر باشه